ای نگاهت روشنای کربلا * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 1130 بازدید

ای نگاهت روشنای کربلا

روح بخش ریگ های کربلا

من کی ام انتهای غربتم

ابتدای ماجرای کربلا

من غریب کوچه های روضه ام

آشنایم آشنای کربلا

شانه ام بر شانه دیوار ها

گریه دارم بر عزای کربلا

چشم هایم روبه سوی محمل ات

اشک هایم رو نمای کربلا

از لب و دندان من جاریست خون

در غم خون خدای کربلا

بر سر دار العماره آمدم

تا بیایم پا به پای کربلا

خون من بادا فدای عاشقی

ای خدا هم خون بهای کربلا

با تپش های دلم با هر نفس

میکشم پر در هوای کربلا

عشق یعنی ماجرای کربلا

ابتدا و انتهای کربلا

عقل یعنی حیرت و دیوانگی

سوختن روزی برای کربلا

از ازل با تو قراری داشتم

تا بذارم سر به پای کربلا

نشعۀ این باد  مجنون می کند

بوی سیب آشنای کربلا

الوداع ای دردهای بی امان

رفته ام دارالشفای کربلا

سنگ بودم با طلا آمیختم

لطف دارد کیمیای کربلا

کعبه ام در گوشه شش گوشه ات

قبله ام ایوان طلای کربلا

من زمین خوردم ولی دستم گرفت

بازوی مشکل گشای کربلا

ما قیامت را فراوان دیده ایم

در امیر با وفای کربلا

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر