رسیدن بخیر ای سر و روی خونی * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 1360 بازدید

رسیدن بخیر ای سر و روی خونی

یه دردایی دارم بعیده بدونی

وای سرم پیکرم تو از زخمای من نداری خبر

وای سرت حنجرت به من گفته بودی که رفتی سفر

تو تو سفر چی شده که زخم لب از همه است تازه تر

چیزی از من نپرس که گوشواره هامِ همین دور و بر

******

نمیبینه چشمام یا اینجا بی نوره

این عطر بابامِ یا بوی تنوره

وای ببین رو زمین با چه حالی از هوش رفته رباب

وای ببین دستمو اینا جای سنگه اینا هم طناب

جون من غم نخور اصلا ما نرفتیم به بزم شراب

هر چی شد بستته روی پای من دیگه راحت بخواب

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر