دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه حاج محمود کریمی

بازدید: 898 بازدید
مهجه در تلگرام .

دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه

قلب من و محبت و مهر و ولای فاطمه

طبع من و قصیده مدح و ثنای فاطمه

جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه

به بذل دست فاطمه بخاک پای فاطمه

منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه

رشته مهر فاطمه سوی خدا کشد مرا

دل بولاش داده ام تا بکجا کشد مرا

گر بزمین زند مرا وربه سماء کشد مرا

درد اگر عطا کند یا به بلا کشد مرا

پای برون نمی نهم از سر کوی فاطمه

وانشود لبم مگر بگفتگوی فاطمه

مهر و محبتش بود طینت من سرشت من

ز دوستیش آبرو داده بروی زشت من

روضه بی چراغ او مینوی من بهشت من

شکر خدا که گشته این قسمت و سرنوشت  من

سنگ محبت و را بر سرو سینه میزنم

بیاد خاک قبر او داد مدینه می زنم

مرغک طبع من شده طوطی او هزار او

کبوتر دلم زند پر بسوی مزار او

قلب شکسته ام بود در همه زار او

شفا گرفت چشم من ز خاک ره گذار او

خانه کوچکش بود کعبه آرزوی من

از آن خوشم که فضه اش نظر کند بسوی من

رشته چادرش اگر بدست انبیاء رسد

شعار فخر انبیاء بعرش کبریا رسد

از لب جانفزاش اگر زمزمه دعا رسد

جان ز نوای گرم او به جسم مصطفی رسد

کسی که قدر و هل اتی گفته خدا بوصف او

کجا قصیده های من بود رسا به وصف او

فاطمه ای که مصطفی خوانده به رتبه مادرش

باحترام می کند قیام در برابرش

بدست و سینه و جبین بوسه زند مکررش

بوی بهشت یافته از دم روح پرورش

مادح او کسی بجز خدا شود نمی شود

حق سخن به مدح او ادا شود نمی شود

منم که مهر داغ او نقش گرفته بر دلم

سرشته با ولایتش دست حق از ازل گلم

اوست که هست تا ابد گره گشای مشکلم

ز شعله محبتش داده ضیاء به محفلم

در آیم از دری دگر گر از دری براندم

نمی روم ز کوی او چه خواندم چه راندم

عصمت داوری نبود اگر نبود فاطمه

جنت و کوثری نبود اگر نبود فاطمه

هیچ پیمبری نبود اگر نبود فاطمه

احمد و حیدری نبود اگر نبود فاطمه

آنچه که آفریده حق بوده برای فاطمه

گفت از آن سبب نی من به فدای فاطمه

کسی که در کتاب خود ثنای او خدا کند

کسی که پیش پای او قیام مصطفی کند

پیرهن عروسی اش به سائلی عطا کند

کسی که خاک فضه اش دوای دردها کند

چگونه رد کند ز خود مریض دردمند را

مریض دردمند را فقیر مستمند را

-به پیش بهر جود او محیط کمتر از نمی

گدای کوی خویش را اگر عطا کند کمی

همان عطای اندکش فزون بود ز عالمی

مرا چه غم اگر خدا به مهر او دهد غمی

دل بولاش بسته ام  در آرزو نشسته ام

تیر غمش مگر رسد به سینه شکسته ام

ای که به قلب عالمی نقش گرفته داغ تو

ای که پریده مرغ دل از همه سو سراغ تو

میوه معرفت خورد روح الامین ز باغ تو

نور دهد به دیده ها تربت بی چراغ تو

قسم به قبر مخفی ات قسم بخاک تربتت

خون دل پاره پاره ام گشته بیاد غربتت

کاش بجای مشعلی سوزم در کنار تو

کاش جو اشک زائری افتم بر مزار تو

کاش چو قلب مرتضی بودم داغدار تو

کاش بجای محسنت سازم جان نثار تو

فیض زیارت تو را همیشه آرزو کنم

تربت مخفی تو را به اشک شستشو کنم

ای که خزان شد از ستم بهار زندگانیت

گشته خمیده سرو قد بموسم جوانیت

مدینه بعد مصطفی ندیده شادمانیت

قسم به عمر کوته و به رنج جاودانیت

عنایتی عنایتی «میثم» دل شکسته ام

رو بسوی تو کرده ام دل به غم تو بسته ام

شعر: استاد سازگار

 

www.mohjat.net

 

متن کامل