ای همسفر ای هم نفس ای روح امیدم * حاج محمود کریمی

بازدید: 891 بازدید

ای همسفر ای هم نفس ای روح امیدم

بردار سر از خاک من از شام رسیدم

هر چند که تیر سخنم کشت عدو را

خود مثل کمان در غم هجر تو خمیدم

روزی که عدو برد مرا از سر نعشت

امد به لبم جان دل از خویش بریدم

گردید دل سوخته ام تشت پر از خون

در تشت طلا تا سر خونین تو دیدم

یک بار نلرزیدم و زانوم نشد خم

صد کوه بلا را به سر دوش کشیدم

از حال دل سوخته ام باز چه پرسی

کز خصم ستمکار شنیدی چه شنیدم

انجا که عیان است چه حاجت به بیان است

این روی کبود من و این موی سپیدم

یک روز چو تو در بغل فاطمه بودم

یک روز پیاده به روی خار دویدم

از مقتل خون تا دم دروازه ساعات

یک گام نلرزیدم و یک دم نبریدم

با ان همه وقتی به لبت چوب جفا خورد

برخواستم و پیروهن خویش دریدم

 

 

حاج محمود کریمی / شب اربعین ماه صفر ۱۳۹۵

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر