برادر جان یتیماتو آوردم من سر خاکت
چهل روزه که ماها رو نیاوردن سر خاکت
خودم رفتم دلم جا موند دم رفتن سر نعشت
رسیدم با سر زانو با جون کندن سر خاکت
بی قرارم سر خاکت شکوه دارم سر خاکت
جای شونت برا گریه سر میذارم سر خاکت
خودم دیدم سر تو با بنی هاشم سر نیزه
سر عباس سر اکبر سر قاسم سر نیزه
خودم دیدم چه ایاتی برام خوندی سر بازار
صدات می برد دل تنگ من و دائم سر نیزه
گریه کردی سر نیزه دل رو بردی سر نیزه
قاری من سر بازار سنگ میخوردی سر نیزه
نمیدونی چیا دیدم دم آخر سر گودال
تک و تنها می جنگیدم با یک لشکر سر گودال
از اونی که می ترسیدم از اون بد تر سرم اومد
تو روی خاک ته گودال من و مادر سر گودال
می زدم بال سر گودال رفتم از حال سر گودال
چادر رو سر زینب شد لگد مال سر گودال
حاج محمود کریمی / شب اربعین ماه صفر ۱۳۹۵
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست
یک پاسخ به “برادر جان یتیماتو آوردم من سر خاکت * حاج محمود کریمی”