باز گرفته دلم برای مدینه
باز نشسته دلم به پای مدینه
شکر خدا عاشق دیار حبیبم
شکر خدا که شدم گدای مدینه
بال فرشتست سایبان قبورش
بال فرشتست خاک پای مدینه
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود محرمش
اهل ستم به پهلوی خیر النسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و بر جگر مجتبی زدند
وانگه صرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
پس ضربتی کز آن جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده موی
فریاد بر در حرم کبریا زدند
بس با زبان پر گله آن بضعه بتول
رو بر مدینه کرد که یا ایها الرسول
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این قالب تپان شده در بین خاک و خون
شاه شهید نا شده مدفون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و اه
خر گاه زین جهان زده بیرون حسین توست
پس روی بر بقیق به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کی مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی کس و بی اشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببین
ان سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه ز دوش مخالف جدا ببین
ان تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه کربلا ببین
تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سر های سروران همه بر نیزه ها ببین
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است