تا دره خرابه وا شد نیمه شب
فهمیدم تعبیر رویای منی
هر کی هر چی که میخواد بزار بگه
توی تشتم باشی بابای منی
با لباس پاره هم دخترتم
من میخواستم که با آغوشت بیای
از سرم زیاده اما سرتم
به خدا خسته شدم از اینکه هی
شب بلرزم و روزا تب بکنم
کاش خبر میدادی که داری میای
یه کم اینجا رو مرتب بکنم
بگو از چی بگم از کجا بگم
آخه فرصت کمه و حرفا زیاد
آرزوم بود مثه مادرت بشم
فکر کنم موی سفید بهم میاد
خوب نگاه کن همه چی عوض شده
بدنا سیاه و مو سپید شدی
کار دنیا رو میبینی بابا جون
رفتی و همسایه یزید شدی
من نمیتونم بخوابم نه بشینم
نه که راه برم بابایی چند قدم
واسه دلخوشی عمه این شبا
الکی هی خودم و به خواب زدم
آره اونجا بود که ما رو میزدن
دقیقا کنار نیزه روبروت
تا که اومدم بگم عمو کجاست
یکی سیلی زد و گفت اینم عموت
از مدینه یاد گرفتن همشون
اهل بیت و توی کوچه میزنن
باشه اصلا همه ما خارجی
اینا با چه دینی بچه میزنن
نمیدونی که به چه مصیبتی
از تو بازار و تو کوچه رد شدم
خیلی چیزا یاد گرفتم این روزا
وضوی جبیره هم بلد شدم
وقتی که تاولا سر وا میکنن
دیگه آب وضو آتیشه برام
خشتی که یه ماه بالشم شده
آخرش سنگ لحد میشه برام
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net