داغی نهفته است در این قلب پاره ام
همچون حباب منتظر یک اشاره ام
عمریست لحظه گذر از کوچه های تنگ
آن لحظه ی غروب شکن در نظاره ام
گفته ام به زهر خوب اثر کن بر این جگر
در دست های توست فقط راه چاره ام
در ظلمت همیشه ی شبهای کوچه ها
در جستجوی تکه ی چندین ستاره ام
چون مادرم تمام تنم سوخت ای خدا
اما به سینه است تمام شراره ام
اسرار کوچه را نتوان گفت با کسی
راوی این حقیقت پر استعاره ام
یک جمله ای بگویم ای خاک بر سرم
بگذاشت پا به چادر و رد شد ز مادرم
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.