دامن زلف تو در دست صبا افتاده است
که دل خسته ام این گونه ز پا افتاده است
گرچه سر نیزه گرفته است سرت را بر سر
پیکرت روی تن خاک رها افتاده است
چکنم اینقدر از نیزه نیوفتی پایین
تا به این جا سرت از نی دو سه جا افتاده است
سنگ خورده است گمانم به لب و دندانت
که چنین نای تو از شور و نوا افتاده است
باز هم حرمله افتاده به جان اسرا
گوش کن ولوله بین اسرا افتاده است
همه دارند به دنبال کسی می گردند
دخترت گم شده ای وای کجا افتاده است
شاعر: مصطفی متولی
***
از سر نی حرف میزنه نگاه تو با دل من
تو به این نیزه دار بگو دور نشه از محمل من
من فدات شم هلال من یه نگاه کن به حال من
دل زینب تو موهات خونه کرده
زلف تو رو فاطمه شونه کرده
حاج سید مجید بنی فاطمه / شب سوم ماه صفر 1396
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست