دردا که پیر گشتم در موسم جوانی
این موسم جوانی این قامت کمانی
گردون به خون نشیند چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی بر حُسن آسمانی
وقتی که باغ میسوخت بلبل به گریه میگفت
آتش زدن ندارد باغی که شد خزانی
ما داغ دیده بودیم امت به جای لاله
هیزم به خانه ما آورد ارمغانی
جای غلاف شمشیر بر روی بازویم ماند
بر من مدال دادند در عین جان فشانی
بابا ببین پس از تو با دخترت چه کردند
خوب از امانت تو کردند قدر دانی
رسم وفا چنین بود اجر رسالت این بود
تنها امانتت را کشتند در جوانی
برخیز یا محمد اعلام کن به امت
سیلی زدن به یک زن این نیست قهرمانی
شب تا سحر نخفتم امروز اگر نگفتم
در روز حشر گویم با من چه کرد ثانی
سوز درون میثم هرگز مباد خاموش
زیرا که داغ زهرا داغی است جاودانی
شاعر: استاد سازگار
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
سایت مهجه | www.Mohjat.net
@Mohjat_net
#Mohjat