در رگ رگش نشانه خون کریم بود
او وارث کمال پدر از قدیم بود
دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود
این کودکی شهید که گفته یتیم بود
وقتی حسین سایه بالای سر شود
کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود
در لحظه های پر طپش نوجوانی اش
با آن دل کبوتری و آسمانی اش
با حکم عمه عمه قامت کمانی اش
بر تل زینبیه بُوَد دیده بانی اش
اخبار را به محضر عمه رسانده است
دور عمو به غیر غریبی نمانده است
خورشید را به دیده شفق گونه دید و رفت
از دست ماه دست خودش را کشید و رفت
از خیمه ها کبوتر عاشق پرید و رفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت
میرفت پا برهنه در آن صحنه جدال
میگفت عمه جانِ عمو کن مرا حلال
دارد به قتلگاه سرازیر میشود
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر میشود
کم کم خمیده میشود و پیر میشود
یک آن تَعَلُلی بکند دیر میشود
در موج خون حقیقت دریا نشسته است
دورش تمام نیزه و تیر شکسته است
این سایه ای که روی عمو اوفتاده است
از یک حرامزاده سر مست باده است
تا دید که ستاره در آنجا ستاده است
شمشیر را حواله خورشید داده است
عبد خدا ز خون به نمازش وضو نمود
بازو سپر برای گلوی عمو نمود
دستش برید و گفت که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت که ای وای مادرم
در خون طپید و گفت که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت که ای وای مادرم
وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست
خونش حنا به روی عمویش کشیده است
از عرش آفرینِ پدر را شنیده است
مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است
تیری تمام قد به گلویش رسیده است
تیری که طرح حنجره اش را بهم زده
آتش به جان مضطر اهل حرم زده
یعقوب را بگو که دو تا یوسفت به چاه
ماندند در میانه گرگان یک سپاه
فریاد مادرانه ای آید که آه آه
دارد صدای اسب می آید ز قتلگاه
ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند
ارواح انبیا همه با شیون آمدند
شاعر: محسن عرب خالقی
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.