ماه کامل شد دوباره وقت دیدار آمده
بر دل غمگین من شادی بسیار آمده
شب شب یار است مستان دور هم گرد امدند
جا ندارد بین ما هر کس که هوشیار امده
باید امشب موسی عمران زمین را بنگرد
چون خدا در جلوه انسان پدیدار امده
اولین فرزند زهرا بودنش جای خودش
حضرت صدیقه را امشب علمدار امده
چشم تا وا کرده احسان علی را دیده است
از همان اول کریم و مهربان بار امده
روز میلادش چنین گفتند در گوش فلک
فاطمیون دو عالم را خریدار امده
از علی دل می برد چشمان زیبای حسن
بعد از این باید به حیدر گفت بابای حسن
لایق ان نیستم هرگز که باشم قنبرش
دست کم ای کاش باشم خاک پای نوکرش
هر کسی یک بار نامش را به لب اورده است
ثبت کرده نام خود را در میان دفترش
جان بابا ها فدای جان بابای حسن
جان مادر های نوکر ها فدای مادرش
ضرب شمشیرش چنان کاریست حتی جبرئیل
مانده است او را بخواند مجتبی یا حیدرش
تا حسین و زینب و عباس را دارد حسن
ای دل غافل تامل کن مخوان بی لشکرش
او کریم النفس بود و با بدان هم بد نکرد
دشمنش را نیز با دستان خالی رد نکرد
بر کویر سفره های سائلان باران تویی
رحمت بی انتهای حضرت منان تویی
انکه بوده خاندانش از ازل مسکین منم
انکه بوده خاندانش از ازل سلطان تویی
جود و احسان تو را نازم که بین خانه ات
سائلان هستند صاحب خانه و مهمان تویی
هر کجا حرف از کریمان دو عالم می شود
اولین نامی که هر کس می کند عنوان تویی
ظاهرت هرگز ز مسکین برتر و بهتر نبود
انکه قبرش نیز شد با سائلان یکسان تویی
پاسخت بر ناسزای دشمنت لبخند بود
خیرخواه مهربان خیل بدخواهان تویی
صلح تو فرقی ندارد با نبردت در جمل
اتحاد کامل ارامش و طوفان تویی
یک نفر فهمیده باشد درد مادر را اگر
ان تو هستی ان تو هستی ان تو هستی ان تویی
بعد از آن کوچه فقط روی لب تو اه بود
غصه میخوردی از اینکه قد تو کوتاه بود
شاعر: علی ذوالقدر
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست