مثل یك تكه عبا روی زمین است تنش
آن قدر حال ندارد كه نیفتد بدنش
جا به جا گر نشود سلسله بد می چسبد
آن چنانی كه محال است دگر وا شدنش
نفسش وقت مناجات چه اعجازی داشت
زن بدكاره به یك باره عوض شد سخنش
آه مانند گلیمی چقدر پا خورده
بی سبب نیست اگر پاره شده پیرهنش
از كلیم اللهی حضرت ما كم نشود
گر چه هر دفعه بیاید بزند بر دهنش
به رگ غیرت این مرد فقط دست مزن
بعد از آن هر چه كه خواهی بزنی اش بزنش
بستنش نیز برایش به خدا فایده داشت
مدد سلسله ها بود نمی ریخت تنش
با چنین وضع كفن كردن او پس سخت است
آه آه از پسرش آه ز وقت كفنش
آه هر چند غل جامعه بر پیكر داشت
بر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت
مثل گودال دچار كمی جا شده بود
فرقش این بود فقط سایه بالا سر داشت
زحمت چكمه سنگین كسی را نكشید
یعنی پامال نشد تا نفس آخر داشت
لطف زنجیر همین بود كه عریان نشود
هر چه هم بود ولی پیرهنی در بر داشت
دختری داشت ولی روسری اش دست نخورد
دختری داشت ولی دختر او معجر داشت
یك نفر كشته شد و هفت كفن آوردند
پاره هم می شد اگر یك كفن دیگر داشت
السلام ای بدن بی كفن كربلا
سوره یوسف بی پیرهن كربلا
شاعر: علی اکبر لطیفیان
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است