


متن شعر
یا رب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دردی که گیسوان حسن را سپید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
سیلی زنی امید مرا نا امید کرد
الهی بشکنه دست مغیره
میان کوچه ها بی مادرم کرد
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشی در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به همدوخته بود
راز دل را همه با همسر خود میگویند
حسن از همسر خود کامه ی خود سوخته بود
جگرش پاره شده از نیشتر زخم زبان
در کفن خون دلی ریخت که اندوخته بود
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید

