تاریخ انتشار:
بازدید: 4,282 بازدید



یا رب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دردی که گیسوان حسن را سپید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
سیلی زنی امید مرا نا امید کرد
الهی بشکنه دست مغیره
میان کوچه ها بی مادرم کرد
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشی در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به همدوخته بود
راز دل را همه با همسر خود میگویند
حسن از همسر خود کامه ی خود سوخته بود
جگرش پاره شده از نیشتر زخم زبان
در کفن خون دلی ریخت که اندوخته بود
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.
