

نیزه را سرور من بستر راحت کردی متن شعر مداحی
نیزه را سرور من بستر راحت کردی
شام را غلغلۀ صبح قیامت کردی
بر لب تشنه ات آن روز حکایت می کرد
خاتمی را که در انگشت شهادت کردی
عقل می خواست بمانی به حرم اما عشق
گفت بر نیزه بزن بوسه اجابت کردی
بانگ لبیک که حجاج به لب می آرند
آیه هایی است که بر نیزه تلاوت کردی
اکبر و قاسم و عباس کجایند کجا
عشق کی این همه را بردی و غارت کردی
چیست در تو همه امروز تو را می جویند
ای تن بی سرو و پوشش چه قیامت کردی
باز من ماندم و صد کوفه غریبی هیهات
گرچه آزاد مرا تو ز اسارت کردی
شعر: محمدعلی عجمی
حاج محمود کریمی
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net