گرچه گه ورود به شهر ازدحام بود
او چادرش به لطف خدا مستدام بود
چشمان کور شهر حرامی ندید که
صدها یزید در برِ زینب غلام بود
اصلاً یزید پست تر از این کلام هاست
از بس که دخت فاطمه والا مقام بود
بعد از حسین سیف خدا بود دست او
تیغش کلام گشته و در بین کام بود
وقتی شروع کرد یزید از غم آب شد
کار یزید و اهل و عیالش تمام بود
بی خود که نیست دختر زهرای اطهر است
بی خود که نیست زینب کبرای حیدر است
او درب داغ نیمه شب تار را کشید
بر روی شانه اش همه ی بار را کشید
او گرچه ظاهراً به اسیریِ شام رفت
اما هماره بار علمدار را کشید
هر شب برای دخت علی سخت میگذشت
هر شب ز پای دخترکی خار را کشید
سنگین ترین غمی که در این چند روزه دید
درد اسیری سر بازار را کشید
هم کاروان به زانوی او تکیه کرده بود
هم روی دوش خود تن بیمار را کشید
.
شب جمعه شب زیارتی امام حسین
متن روضه حضرت زینب کبری
کـتاب مـداحی تخفیف ویژه » مـشاهده
دانـلود کتاب مداحی رایـگان » مـشاهده
گـلچین شـعر و صـوت هـا » مـشاهده
ایراد تایپی متن شعر رو اطلاع بدید
Mohjat.Net
.