تو بستر به سختی نفس میکشی
تو این لحظه ها شکل مادر شدی
الان خوب حس میکنم واسه چی
تو زهرای موسی بن جعفر شدی
چقدر زوده پرپر شدن واسه تو
چقدر زوده واست خمیده شدن
شدی فاطمه تا که سهمت باشه
تو سن جوونی شهیده شدن
چقدر داغ دیدی تو یک نصفه روز
با اینکه دلت هیچ طاقت نداشت
بازم شکر که مثل زینب دیگه
ته داستانت اسارت داشت
شنیدن که داری میای سمت قم
برا پیشوازت همه اومدن
تا سایت رو حتی نبینه یه مرد
زناشون همه دور تو صف زدن
زمین قم اون روز تو چشم خلق
گمونم که هم رتبه عرش بود
با فرشای با ارزش و قیمتی
مسیر عبور شما فرش بود
قم از کوفه و شام بیزار بود
که گل ریختن پیش پات مردمش
تا موسی بن جعفر رو راضی کنن
چه ها که نکردن برات مردمش
برات بهترین جای شهر قم و
قُرُق کرد موسی بن خزرج که ما
نباشیم فردا خجالت زده
مثه کوفیا و مثه شامیا
شدی زینب ثانی اما دیگه
خرابه نشینی نصیبت نشد
روی نیزه دیگه سر محرمات
قراره دل بی شکیبت نشد
تو هرجا که شیرخواره دیدی دلت
حسابی شکست عین خانوم رباب
ولی دیگه با دست بسته نبرد
تو رو هیچ کس توی بزم شراب
شاعر: محمد قاسمی
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net