یا رب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دردی که گیسوان حسن را سپید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
سیلی زنی امید مرا نا امید کرد
الهی بشکنه دست مغیره
میان کوچه ها بی مادرم کرد
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشی در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به همدوخته بود
راز دل را همه با همسر خود میگویند
حسن از همسر خود کامه ی خود سوخته بود
جگرش پاره شده از نیشتر زخم زبان
در کفن خون دلی ریخت که اندوخته بود
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.