آهی که میکشد جگر من مرا بس است عمو حسین
شوقی که سرزده به سر من مرا بس است عمو حسین
وقتی تو میشوی پدر من مرا بس است عمو حسین
یکبار گفتن پسر من مرا بس است عمو حسین
از هیچ کس کنار تو بیمی نداشتم
از عمر خویش حس یتیمی نداشتم
دست کریم هست که نذر خدا شود
وقتی نیاز بود به وقتش جدا شود
از عمه ام بخواه که دستم رها شود
هر کس که کوچک است نباید فدا شود
****
رفتی و ریخته است به هم خیمه ها عمو عمو حسین
فریاد میزنند عمو جان بیا عمو عمو حسین
آخر نشسته ای سر زانو چرا عمو عمو حسین
تا من نیامدم نزنی دست و پا عمو عمو حسین
خون رفته است از بدنت پس تکان نخور عمو حسین
پاره شده است پیراهنت پس تکان نخور عمو حسین
وا میشود شکاف تنت پس تکان نخور عمو حسین
نیزه نشسته بر دهنت پس تکان نخور عمو حسین
طاقت بیار تشنه لب در برابرم
دارم میایم آب برایت بیاورم
هر چند شمر بر دهنت پا گذاشته عمو حسین
هر چند سنگ بر بدنت جا گذاشته عمو حسین
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.