متن شعر
بر زانو آمده پسرش را صدا کند
شاید جراحت جگرش را دوا کند
گر چه جگر نداشت نگاهش کند ولی
بالین او نشسته پسر را صدا کند
لکنت گرفته پیر جوان مرده حق بده
سخت است واژه پسرم را ادا کند
آمد به پا بلند شود خورد بر زمین
مجبور شد که خواهر خود را صدا کند
کارش به التماس کشیده ولی چه سود
باید حسین چند عبا دست و پا کند
مثل انار دانه شده ریخت بر زمین
وقتی ز خاک خواست تنش را جدا کند
تا خیمه گاه جمع جوانان به خط شدند
شاید که تکه تکه تنش جا به جا کند
تا دید خواهر آمده شد غصه اش دو تا
حالا عزا گرفته چه سازد چه ها کند
کم نیست چشم خیره سر شوم بد نظر
ای کاش میشد این همه لشکر حیا کند
میکوشد از میان تبر ها و دشنه ها
حتی ز روی تیغ علی را سوا کند
درگیر بود ساقه نیزه به سینه اش
راهی نبود تا گره بسته وا کند
کتفش ز جای ضرب تبر باز مانده است
هر ضربه آمده که یکی را دو تا کند
بد جور دوختند تنش را به سطح خاک
باید شروع به کندن سر نیزه ها کند
مانند خاک روی زمین پخش شد تنش
طوری زدند آرزوی بوریا کند
شاعر: حسن لطفی
***
این بیابان جای خواب ناز نیست
ایمن از صیاد تیر انداز نیست
خیز بابا تا از این صحرا رَویم
نَک به سوی خیمه لیلا رَویم
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.