ساعتی رفته ولی هیچ خبر نیست از او آه کجا رفته عمو دیر کرده چه شده چند دلشوره زده مانده نفس زیر…
دلم اسیر چشاته چشات به موج فراته یه قطره ی آب دواته علی لای لای علی لای لای تمومه صحرا سرابه اگه…
در خیمه تشنه از خشکی لبهای یک مادر بر دست و پای کودکی بی حال بوسه می بارید می گفت بهرش قصه…
شیری نداره مادر پیش تو آبروم رفت گوش بده خواهرت گفت صبر کنید عموم رفت پهلوون قصه ها رفته که اب بیاره…
دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است یعنی که هر چه گریه برایت کنم کم است شکر خدا که با همه…
قد کشیده اگر شاخه شمشادم بر سر نی شده حجله دامادم مثل ماهم ماندم مثل خورشید بهار مثل یک لاله سرخ در…
منم که از روز ازل اسیر لبخند تو ام کجار و دارم که برم منی که پابند تو ام برای رد کردن…
در هاله ای از شور میامد از بالای عالم سفره ای از نور میگشت جاری خطبه ی عشقی در پای ان سفره…