شهاب من شب بارانی مرا دریاب بیا و بی سر وسامانی مرا دریاب گدای هر شب جمعه رسیده روضه بخوان دوباره گریه…
دسته دسته کبوتران حرم سوی میدان همه روانه شده بهر پرواز دل یتیم حسن پر از بهانه شده وای تکه های دست…
عمو حسین مرا ببخش در آتش فراق شعله ور شدم مرا ببخش میان قتلگاه درد سر شدم مراببخش به خاطر صدای کودکانه…
دستمو از تو دست عمه کشیدم با یه مکافاتی کنارت رسیدم دستمو رو زخمای سینت میذارم زخمت زیاده مگه چند تا دست…
مینشینم همه شب گوشه این تنهایی به امیدی که تو روزی ز سفر باز آیی موج چشمم به هوای تو خروشان شده…
اي که عشق مرا ناگفته ميداني نامه هرکه را سر بسته مي خواني کرده ام اين دوگل را نذر قرباني هان مبا…
تا صوت قرآن از لب آنها می آید کفر تمام نیزه ها بالا می آید دجال های کوفه در حال فرارند دارد…
در حرم و خیمه گاه یاس مادر بی تابه بی تابه وا عطشا اما چشمای تر مادر پر آبه پر آبه از…