خوب میدانند اینجا از کسی سر نیستند چشم در راه محبت های مادر نیستند سخت شرمنده است زینب از حسین خویش که…
بابا جان پس کی سر روی پاهام میذاری پس کی گوشواره هام و میاری انگار دیگه من و دوست نداری کارم آه…
سخن آغاز کنم از دهنم یا گوشم که در اینجا دهنم زخم شد آنجا گوشم چار انگشت که مردانه و نا محرم…
ماجرایست ماجرای سرت به لبم بود روضه های سرت همه جا پشت نیزه سر تو دخترت رفت پا به پای سرت حسرت…
تو دریچه چشم پر از اشکای غم تو میبینم بیابون پر از گرد و خاک تو میون غبار پیدایی داره میزنه با…
کاروان چون شهود پیدا کرد به حقیقت ورود پیدا کرد هر کسی رفت در پی سِمَتش پس ابالفضل رود پیدا کرد تا…