نه تنها من نه تنها تو نه تنها آنکه دین دارد که عالم هرچه دارد از امیرالمومنین دارد بگو در چنته خود…
باید چه کرد جان به لبها رسیده را باید چه کرد این همه قدِ خمیده را باید چه کرد این همه جولان…
حالا که تیره روزمو قلبم مکدر است شب های من ز اشک غم تو منور است تا بوده روزی ام درِ این…
در دلها جز غم تو بی تاثیره عشق تو مال همه است عالمگیره عشق تو هدیه ایِ از طرف خدا به بنده…
باور ندارم بی دست و بی مشک نقش زمین شی باور ندارم سرو رشیدم با خاک عجین شی سخته برا من باور…
بنویسید به دیوان اباعبدالله که منم واله و حیران اباعبدالله بنویسید که من وقف حسین و حسنم هستی ام هدیه به چشمان…
چه اعجازیست در چشمش که نازل کرده باران را گلستان میکند لبخند های او بیابان را بزرگان از همان اول به پایش…
رو سیاهی زیاد هم بد نیست در زمستان به كار می آید بدم اما همیشه اربابم با غلامش كنار می آید غیر…