غرق خون است چرا این سر مه رو پسرم قطعه قطعه شده آن قامت دلجو پسرم نرسیده به تنت از سر زین…
ساقی تشنه لبان گو چه شده ساغر تو این همه تیر چرا مانده به دور و بر تو تیرهای همه حرمله ها…
تن من را به هوای تو شدن ریخته اند علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند جلوه واحده را بین…
تن بى سر شده چون بی کس و بى یار شود بازى دست اراذل سر بازار شود ترسم این است بلایى که…
تا رسیدیم به اینجا به دلم بد آمد پسر فاطمه اینبار بیا برگردیم ترسم این است در این دشت مبدل سازند روز…
بس كه بر پای دلم حوصله زنجير شده طفلي از هول غم بي كسي ات پير شده نيزه بر پهلوي تو نيت…
آرامش قلب رباب شاید عمو بیاره آب لالا دل بی قرار مادرت شیری نداره مادرت به سینه ام ناخن نزن لالا غنچه…
دست تقدیر گریه میکنه ای وای داره شمشیر گریه میکنه ای وای خاک گودال ضجه میزنه انگار آخرین تیر گریه میکنه ای…