یه عده با عصا یه عده بی حیا یه عده نیزه دار دارن میان به قتلگاه پاشو برادرم غریب مادرم نخواه که…
مهلا مهلا آهسته تر داداش یابن الزهرا قدری فکر من باش بیشتر از این میبوسیدمت کاش مهلا مهلا میری میدون دست علی…
هیزم دور تا دور خونه آتیش داشت زبانه میزد ای وای مادر رو تو کوچه قنفذ بی رحمانه میزد به سرش داد…
غریب آقا داره میپیچه تو روضه بوی سیب آقا داره گریه میکنه برات حبیب آقا غریب آقا تو جون دادی لب تشنتو…
خدایا چرا این روزا مادرم حال خوبی نداره یه گوشه توی بستر افتاده و بی قراره واویلا بمیرم بریده نفس هاشو اون…
زهرای من غصه کرده پیرم تو رفتی و از زندگی سیرم روزی صدبار با روضت میمیرم بعضی فکرا هی میده آزارم چند…
چه کنم بی تو اگر زنده بمانم چه کنم کاش میشد که در این شهر نمانم چه کنم تا سحر خواب نداری…