انگار که چشمان تو را خواب گرفته کاشانه ما را غم سیلاب گرفته هفتاد شب است این که نخوابیده ای اما حالا…
در مقامی که عقیق سرخ از زر بهتر است اشک هایم بال معراج است از پر بهتر است بیشتر از بهترین وجه…
ناگهان بال و پرم آتش گرفت سوختم پا تا سرم آتش گرفت با گلت سیلی نمیدانی چه کرد پلک چشمان ترم آتش…
کوچه باریک و روز روشن بود و توی دستای مادر دستای من بود و یه دفعه دیدم که وسط کوچه دشمن بود…
مثل هر روز مادرم برخاست تا نماز و نوافلش را خواند نگهی سوی همسرش انداخت با نگاهی غم دلش را خواند پدرم…
روزا بی تو شبه تاره بی تو شب ها بی ستاره اگه این جمعه نیایی سال نو باز بی بهاره کاش میشد…
چی میشه تیر محبت از تو کمون نگاهت بشینه صاف توی قلب و دل غلام سیاهت حساب من با حسینه کتاب من…
کوچه شلوغ و کوچه پر از دود یاس نبی و آتیش نمرود مولا رو دارن میبرن از خونه پیش چشاش کوچه پر…
این بارون همیشگی اول فاطمیه ها حکمتی داره به خدا آسمونم گریه کنون روضه داره میخونه تا تازه شه داغ دل ما…
بی تو خشکم خاکم خرابم بی تو هیچم سردم سرابم با تو خوبم خیرم ثوابم بی تو آهم دردم عذابم مولانا حسین…
از چه خاموشید ای سادات زهرا کشته شد وای بر ما دختر پیغمبر ما کشته شد یا محمد هیچ کس از دخترت…
تو غربت دنیا موندم از همسفرم جا موندم تنهای تنها موندم همنفسم رو با قد کمون دیدم تو این همه غربت داغ…