وقتی همه جا شهره به عنوان تو باشیم باید که فقط ریزه خوره خان تو باشیم دامن نکش از دست گداهای گرفتار…
وقتی ندارم سرپناهی غیر از اینجا من دستم به دامانت نکش از دست من دامن شأنی برای خویش قائل نیستم من خُب…
همه محوند محو عزت ما از گِل اولیاست طینت ما کنج عزلت برای ما گنج است بَه چه سرمایه ایست عزلت ما…
هر وقت یادش میکنم باران می آید با بردن نامش به جسمم جان می آید هرکس که در روضه برایش گریه کرده…
هر زمان که داغ دیدم از جگر گفتم حسین هرچه غمها بیشتر شد بیشتر گفتم حسین وقت هر سردرد مادر یاد زینب…
نصیحت پدرم مانده است در گوشم که روز فقر شبش نان روضه نفروشم غم گرسنگی ات قوت غالب من شد همیشه در…