سينه زدن فقط و فقط اين كمال نيست مقصود نوكري كه فقط عشق و حال نيست سينه زني كه سينه زن واقعي…
روز را شب میکنم با درد بی بال و پری هیچ دردی نیست از این درد درد بدتری ماجرای من شده مانند…
راوی نوشته است غروبی عجیب بود سر ها به نیزه رفت طلوعی عجیب بود راوی نوشته است که آتش زبانه زد در…
دلم شد پر از غم دمادم حسابی شدم زیر و رو زیر پرچم حسابی چنان ماتمت در دلم رخنه کرده دگر خو…
دستم ز دامن تو نگردد رها حسین ای دستگیر نوکر بی دست و پا حسین جز تو کسی به کاشه ی ما…
دست ما و عطای کرب و بلا درد ما و دوای کرب و بلا مینویسم نمیرسد هرگز شأن مکه به پای کرب…