افتادی لب تشنه رو خاکا دعوا شد سرت هجوم آوردن با نیزه ها دور پیکرت به حال و روز مظلوم تو بین…
آه تشنه کشتنت با تیر و شمشیر و دشنه کشتنت زخمی کشتنت دیدم تو اوج بی رحمی کشتنت آه دَر هم کشتنت…
منو میسوزونه آتیش کینه دیگه دارم میرم از این شهر مدینه گوشه حجره ام نشسته مادر پهلو شکسته وای مدینه شده کرببلا…
جامه تموم ملائکه آسمون سیاهه از دل زمین تا نهایت کهکشون سیاهه این مسافر خسته هر شب میسوزه بین تاب و تب…
اگر چه شعله کشیدی تمام هستم را دوباره لطف نگاهت گرفت دستم را مرا ببخش که از راه شام برگشتم دلم گرفته…
با یاد یاس و لاله دارم یه دنیا ناله بزرگی کن نگیر ازم سراغی از سه ساله از کجا بگم بی کسیام…
ای برادر قیام کن از خاک آمده خواهر از اسارت باز آمده مثل آن شب تاریک بی رمق خسته جان زیارت باز…
ای سکوت مبهم همنشین ماتم کشته روی نیلی و قد خم با دلی زخمی از زخم سینه جگری پاره از زهر کینه…
چند شب بود که دل بال و پری بی من داشت چند شب بود که بی من هوس رفتن داشت چند شب…
اومد کنارت زائر و چشای گریونش از راه دوری اومد این دل پریشونش پیشکش محضر تو وجود نوکرت بیا ردم نکن آقا…
آخرین پاره سرخ جگرم را سوزاند زهر وقتی که من و بال و پرم را سوزاند نیست آبی که نفس بین گلو…
این شبها تو که آقاتو صدا کردی میبینیش تو دلت اگه خدا باشه چشماتو تو بهشت خدا وا کردی تو محشر ضامنت…