یاد داری تا پیمبر بود نه غم داشتی نه سر مویی سپید و نه قد خم داشتی بر تمام درد ها با…
یاد دارم بعثت پیغمبر اسلام را دوره دین داری و پیکار با اصنام را سنگ باران مسلمانان ز روی بام را سختی…
روی تو تلألو خود مادره مِهر تو از عشق مادرم بهتره عشق تو من و تا آسمون میبره دین من ولایت خود…
خدا به خیر کنه مادر یه جوریه حالش خرابه و انگار یه نوریه از آسمون میاد پی مادر داری میمیری شب آخر…
انگار که چشمان تو را خواب گرفته کاشانه ما را غم سیلاب گرفته هفتاد شب است این که نخوابیده ای اما حالا…
در مقامی که عقیق سرخ از زر بهتر است اشک هایم بال معراج است از پر بهتر است بیشتر از بهترین وجه…
ناگهان بال و پرم آتش گرفت سوختم پا تا سرم آتش گرفت با گلت سیلی نمیدانی چه کرد پلک چشمان ترم آتش…
کوچه باریک و روز روشن بود و توی دستای مادر دستای من بود و یه دفعه دیدم که وسط کوچه دشمن بود…