تا آخرین ستاره شب را شمرده است اما سه شب گذشته و خوابش نبرده است دست پدر نبود اگر بالشی نداشت سر…
پلکی مزن که چشم ترت درد میکند پر وا مکن که بال و پرت درد میکند میدانم اینکه بعد تماشای اکبرت زخمی…
اندازه زلف سر آتش گرفته گیسوت خاکستر ندارد احتمالا بال زمینگیرم به زیر دست و پا رفت یعنی کبوتر پر ندارد احتمالا…
با سر رسیده ای بگو از پیکري كه نيست از مصحف ورق ورق و پرپري كه نيست شبها که سر به سردی…
امشب به دامن من خورشید آرمیده یا ماه آسمان ها در کلبه ام دمیده دختر همیشه جایش آغوش گرم باباست کس روی…
از حرم رفتی و آتش زده شد بال و پرم بعد تو ریخته شد خاک یتیمی به سرم چه فراقی و چه…