تا سحر امشب چشم انتظارم تا بیایی ای دار و ندارم ای سر بیا سامان من شو جان من مهمان من شو…
دُر نجف رفت توی دست هرکی شد حُر نجف خوب نفس شیطونو میبُره نجف سرِ همینه حلالزاده دور علیِ کرده نجف مردمو…
ذوالجناحا ز چه رو سوی خیام آمده ای از چه در خیمه تو بی شاه اَنام آمده ای حسین غریب یا مظلوم…
نیمه شب در خرابه وقتی که ربنای قنوت پیچیده بعد زاری و هق هق و گریه چه شده این سکوت پیچیده عمه…
میکشم روی زمین پای پر از آبله را تا میان من و تو کم کنم این فاصله را سرِ نیزه وسط تشت…
گفتم به خود یا که خبر از ما نداری یا که خیال دیدن ما را نداری حالا که از راه آمدی فهمیده…